پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۱۴۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه


فصل 15
در اتاق بیمارستان عباس ناباورانه به پای راستش که هیچ حسی نداشت و مجبور بود عمری را با آن سر کند، نگاه می‌‌کرد و فکر می‌‌کرد در زندگی‌‌اش چه کار کرده که چنین بلایی بر سرش آمده. مهناز خانم که اندوهگین بود و نمی‌‌خواست روحیه پسرش را تضعیف کند، گفت:
ـ خوب می‌‌شه عباس. با دکترت حرف زدم. گفته با یه عمل جراحی مثل قبل می‌‌‌‌شه.
عباس توجهی به حرف‌‌های مادرش نداشت. می‌

378
93,963 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    بیچاره قلب بهار🙏💋

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💔🌹

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    هورااااا درست شد😍💃

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    خب خدارو شکر رفع شد🙂❤

    ۳ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالیییی عالییی مرسی مرضیه جونم 💋❤️

    ۳ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    💖🌹

    ۳ ماه پیش
  • Fawtemeh

    10

    دلم برای عباس کباب شد🥺ولی شاید همین باعث ازدواجش با بهار بشه

    ۵ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    در اتفاقات زندگی حکمت هاست.

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید